iran-emrooz.net | Tue, 14.07.2009, 0:09
نوروز / ۲۲ تیر ۸۸
نامه محتشمی پور در ماهگرد بازداشت همسرش مصطفی تاجزاده
این کودتا به مذاق خیلیها سازگار آمده، ولی شاهنامه آخرش خوش است
سلام آرامِ جان
فردا درست یک ماه میشود که مأموران مدعیان عدل علوی در شب ولادت مادرت زهرای اطهر (س) به خانهمان ریختند و با نشان دادن حکمی مجعول بازداشتت کردند. فریادهای من در همان نیمه شب موجب بیداری همسایهها شد تا شهادت بدهند که سالم رفتهای و باید سالم برگردی و مآموران که گفتند معذورند یادآور شدند که مآمور جورند در جمهوری اسلامی!!!
چه باید میکردیم ما؟ در این چهل و شش سال عمر هرگز نخواستم و نتوانستم زندگی مرفه و راحت و بدون دغدغههای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی داشته باشم و تجربههای فراوان داشتهام تاکنون الا خانواده زندانی سیاسی بودن (گذشته از خاطرات دور کودکی و قصههایی که مادر برایم گفته و این روزها هم هی تکرار میشود من باب تسلای خاطرمان) حالا یک دوره جدید در زندگی من آغاز شده است و باید از تجربیات دیگران هم خوب استفاده کنم.
گام اول: همبستگی. خوشبختانه با خانوادههای اکثر مجاهدان راه حق و آزادی از قبل آشنایی و ارتباط داشتهایم و خیلی زود گردهم میآییم و دیگران را هم یا ما پیدا میکنیم و به جمع خود میخوانیم یا آنها ما را پیدا میکنند و جمعمان جمع میشود.
گام دوم: تلاش برای دریافت اطلاعات اولیه. وکیلت بلافاصله درگیر داستان میشود و پیگیری از شاگردش مرتضوی که حتی حرمت استاد نگه نمیدارد و با لودگی پاسخش میگوید و انگار برایش مهم نیست دفاع از پایان نامه دکتری بعد از قصه کردان دیگر چه باک از جعل مدرک! یک گام پیشتر. حضور در دفتر مرتضوی به اتفاق فرزندات و خواهرها که دنبال یک جو انسانیت میگردند تا نرم کنند دلهای سخت را تا تو بیایی برای سرسلامتی دادن به تنها برادرت که سخت داغدار المیرایش است و برای یک دیدار کوتاه با پدر و مادر پیر و بیمارت. کاش نرفته بودیم. چقدر خودم را سرزنش میکنم برای تسلیم وکیل شدن برای این حضور اهانت بار که فرجامش را از آغاز میدانستم. لبخند مضحک او و تلاش برای حفظ خونسردی در حین گفتن دروغهایش و وعده دروغ تلفن تو عصر همان روز که هرگز محقق نشد.
گام سوم: برگزاری جلسات دعا و ختم قرآن برای ثبات و استواری قدم شما و آرامش قلب خودمان و بچههایمان و همه خانوادهها. از جلسات خانگی تا دعای کمیل و روضهها در حسینیهها که از آن هم میگذرند و دعای کمیل پنج شنبه ما جمع کثیری از نیروهای چماقدار و تفنگدار را کشید حوالی بیت الزهراء.
گام چهارم: اطلاع رسانی. حالا که ما در بیخبری محض هستیم دیگران هم باید این را بدانند. رئیس مجلس. رئیس قوه قضائیه و علما و مراجع. نامههای سرگشاده این حسن را دارند که اگر آقایان ما را بیپاسخ میگذارند لااقل مردم با خبر میشوند و شنیدهام بعضیها از این دست نامهها هیچ خوششان نمیآید.
گام پنجم: اطلاعرسانی. دیدارها و ملاقاتها. فراکسیون خط امام مجلس گزینه خوبی است. خانه ملت و نمایندگان ملت و دغدغههای ملت. ابراز تآثر میکنند آقایان میگویند اقداماتی کردهاند و ادامه میدهند تا حصول نتیجه با تشکیل کمیته پیگیری. تعطیلی مجلس ما را از ملاقات با لاریجانی منع میکند و این ملاقات حاشیههایی دارد که میخواستند سایه بیندازد به روی متن که گفتنش اینجا به درازا میکشد. همین قدر بگویم که شکایت من از خبرگزاری فارس و ایرنا فقط برای انجام تکلیف بود درست مثل شکایتهای تو از علی جنتی در نظام عدل جمهوری اسلامی که همه شهروندان فارغ از رتبههای شهروندی به یک چشم نگریسته میشوند!!!
برای دیدن آقای هاشمی شاهرودی فوری اقدام میکنیم. از دفترش جوابی نمیشنویم. از آقای جمشیدی کمک میخواهم به حرمت روزهای مدیرکلی که تحویل میگرفتند مقدارکی و ایشان هم میگوید کمیته سه نفره تعیین شده برای پیگیری بگویید آقای محتشمیپور برایتان وقت بگیرد از آقای دری نجفآبادی! دیدار با خاتمی مثل همیشه امیدبخش است. هرچند که او درون حاکمیت منصبی ندارد ولی در دلهای مردم که دارد و متانت و نجابتش که هست و این قسم همدلی با مردم. قوه قضائیه را مسئول مستقیم معرفی میکند و میگوید این انقلاب مخملی علیه مردم باید پایان بگیرد. دیدار با هاشمی رفسنجانی هم به عنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس خبرگان رهبری امیدبخش است خصوصا وقتی قول میدهد باز هم پیگیر امور باشد و قرار میشود وقت از آقای دری نجف آبادی را هم دنبال کند. قراری که ده روز میکشد تا قطعی و اعلام شود آن هم فقط برای ۵ نفر. فردا ساعت هشت و نیم برویم ببینیم ما باید دلداری بدهیم آقایان را یا آنها ما خانوادههای جریحه دار را!!!
دیدار با علما و مراجع را یادم نرود. همان هفته اول رفتیم قم و توانستیم آیتالله صانعی و آیتالله جوادی آملی را ملاقات کنیم و بقیه هم تفقد فرمودند و گفتند تحت فشار امنیتی هستند و نمیتوانند مارا ببینند و نامههای سرگشاده را تقدیم کردیم برگشتیم به امید پاسخ. هفته قبل هم من و خانم مجردی رفتیم پیش آیتالله موسوی اردبیلی که در شجاعت شهره است و اولین رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی بوده و کلی متآسف بود از بازداشت شماها که خوب میشناختتان. از عقد حجاریان گفت که خطبه شان را او خوانده و از مصائبی که بر ما میگذرد این روزها و تآکید کرد اعتراف تحت شکنجه و فشار و حتی اکراه وجه شرعی ندارد و این را بچه طلبهها هم میدانند و ما را دعوت به صبر کرد مثل بقیه آقایان و گفت قول دادهاند تعداد زیادی را در هفته آینده آزاد کنند و قرار شد خبر ملاقات را دفتر ایشان تنظیم و منتشر کنند که نکردند متآسفانه.
گام ششم: اطلاع رسانی. مصاحبهها و گفتگوها که متآسفانه در این دوره اختناق و بیتریبونی معترضین و مخالفین قانونی در حوزه محدودی منتشر میشود و در برابر رسانهای که به حق میلیاش نامیدی هرگز تاب برابری ندارد.
و یک خیز هم برداشتیم تا به شما نزدیک شویم با اجتماع جلوی اوین که نمیدانیم شما را کجایش نگه میدارند. شاید گرمای این حضور انرژی مثبت بفرستد داخل و گرم شوید و سبز. صدایمان را هم بلند کردیم به قسمی که به گوشهایتان برسد. شنیده بودیم صدای الله اکبر قوت قلبتان میدهد و الله اکبر گفتیم و یا علی و یا زینب گفتیم تا خودمان هم قوت قلب بگیریم. گلها را هم دادیم سرگرد یا سرهنگ عبداللهی که میگفت ماهواره شماها را کشیده اینجا و ما گفتیم بچههایمان روز ولادت حضرت علی و روز پدر ما را کشیدهاند اینجا نزد پدرانشان و شما را لابد ماهواره اینور و آنور میکشاند گفت که گلها را میرساند به دستتان به شرافتش قسم خورد که میرسد. رسید؟ من گفتم هروقت همسرم را ببینم از او میپرسم که رسید یا نه. اما بعد زود گفتم نمیگذارند به او برسد لااقل بدهید به جوانانی که در تظاهرات برای دفاع از حق شان بازداشت شدهاند و هی دارد خبر مرگشان میآید.
مصطفی تو سهراب را میشناسی؟ من هم نمیشناسم. فقط میدانم مادرش مادر صلح است و فرزند ۱۸ سالهاش را دلاور بارآورده و قهرمان. دیروز پیکر پاک فرزندش را تحویل دادهاند و قرار بود صبح از بهشت زهرا تشییع شود. مادرش لباس سبز پوشیده و میگوید فرزندم فدایی ایران و اصلاحات است. میگویند همه در و دیوار اتاق سهراب را هم سبز کرده و همه خانهاش پر است از نماد اصلاح طلبی. از دیروز این عقدهای که بامداد بیست و سوم خردادماه درست پس از توهین آشکار به مردم و رأیشان در این گلو جاخوش کرده بیشتر اذیتم میکند. وقتی آقای کروبی زنگ زد که میخواهد بیاید دیدنمان فکر کردم خوب است دیدن آن مادر داغدار برود هرچند که من خود را داغدار همه جوانان شهید راه آزادی وطنم میدانم. کروبی آمد و مادر تو از همه تلاشهای خالصانهات برایش گفت و او گفت خاطرات آیتالله فاضل هرندی برایم زنده شد با دیدار همشیره مکرمش و من اشکهایم روان شد وقتی مادرت شکوه کرد از آن سپاهی خودفروخته غافل که مخالفان را اموی خوانده بود. میبینی اینها امام حسیناند ولی قدرت دارند. و ما یزیدی هستیم و دربند. اینها امام علی هستند و برسرحکومتند و ما لابد اهل سقیفه اما گوشه نشین. عجب حکایتی است حکایت قداران روزگار ما که دین را لجن مال کردهاند و فریاد علما و مراجع و فقها و بزرگان را هم درآوردهاند. جنتی همچنان در آرزوی اعتراف گیری است و این را در نماز جمعه میگوید. انگار این کودتا به مذاق خیلیها سازگار آمده ولی شاهنامه آخرش خوش است.
باید بگوییم حداد عادل برایشان کلاس تاریخ بگذارد تا یادشان بیاید پایان استبداد را و بگوییم کسی برایشان تفسیر بگوید تا یادشان بیاید سرنوشت فرعون و نمرود و همه جباران تاریخ را. قرآن زبان حال است اما و معنی صم بکم عمی را تازه داریم میفهمیم با رؤیت احوال آقایان در این روزها.
گامهای بعدی ما آغاز میشود دلبندم. شما در سلولهای انفرادی خود با فراغ بال به عبادت و تهجد بپردازید. ما تا وقتی جانی هست و توفیقی وظیفه پیام رسانی را زینب وار ایفا میکنیم.
ولی یک توصیه. مبادا اگر این پست فطرتها به آزار جسمیتان پرداختند بگویید حسرت شنیدن یک آخ را بر دلهاتان میگذاریم. من شنیدهام فریاد در حین شکنجه درد را تسکین میدهد و از آن مهمتر اعصاب شکنجهگر را به هم میریزد هرچند اینها سعی میکنند ادای سفاکان اسرائیلی را درآورند ولی در شناسنامهشان نوشته مسلمان و همین مسئله عذاب الیمی است برای خودشان که خواب برایشان حرام و زندگی عادی حرام و لذت از حیات اهل و عیال حرام و همه چیز حرام این حرامیان است.
فریاد بزن عزیزِ دل بگذار فریاد یا زهرای تو با فریاد یا زینب من پیوند بخورد. من به چشم دل ترکها را بر ایوان مدائن که قرار بود مظهر عدل علی باشد دیدهام. نه تنها من بلکه همه روشن دلان دیدهاند و همه آنان که دینشان را به دنیای قدرتطلبان نفروختهاند.
الیس صبح بقریب
نظر کاربران:
درود بر این زن شیر دل. خامنهای با چه کسانی در افتاده است. در آن سو سخنان حقیرانه و دروغ فیروز آبادی را بخوانید و در این سو فریاد شجاعانه و دلیرانه و انساندوستانه یک همسر مهربان را. براستی بر ایوان مدائن خیابان آذربایجان ترک خورده. ترک بسیار بزرگی که دیگر نمیتوان پنهانش کرد. زنده باد ایران. زنده باد ایرانی
*
بانوی درد و امید، ما همه در درد و غم مادر سهراب و ندا و شما خانواده های اسرا شریکیم. فریاد برائت و نفرین ما بر این ناپاکان باد و کابوسهای مرگ زا نثار خانواده هایشان باد اگر شبها که این مزدوران به خانه برمیگردند، اینها را به خاطر آنچه در روز بر این ملت روا داشته اند توبیخ و نفرین نکنند.
هان ای زنان و دختران عمال آقای خامنهای بکوشید تا راه خودتان را با اعلام انزجار از این اعمال ددمنشانه از این ناکسان جدا کنید. امروز این کار را بکنید که فردا دیر است.
رقیه
" width="640" />